مریم وبلاگ

سریال امام رضا ع- شبکه تماشا-6

گفتم: در غدیر خم فرمودند در آن هنگام که از حج خانه خدا برمى‏گشتند

 گفت: آرى.

مامون پرسید زید بن حارثه در چه زمانى کشته شد؟

 گفتم: در نبرد موته

 گفت: بین کشته شدن زید بن حارثه و غدیر خم چه مدت فاصله بود؟

 گفتم: هفت ماه و یا هشت ماه،

مامون گفت: واى بر تو چگونه خود را با این سخنان خشنود کرده‏اى در صورتى که مى‏دانى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در چه زمانى خطبه خواند و به مردم چه فرمود!؟.

خودت مى‏دانى رسول اکرم در خطاب خود به همه مسلمانان فرمود: آیا من‏به جان شما از خودتان سزاوارتر نمى‏باشم؟،

گفتند: آرى یا رسول اللَّه

فرمود: اینک هر کس من مولا و رهبر او هستم على هم مولا و رهبر او مى‏باشد، بار خدایا دوست بدار هر کس که على را دوست بدارد و دشمن بدار هر کس که على را دشمن بدارد.

واى بر شما فقهاء خود را براى خود ارباب قرار ندهید خداوند متعال در قرآن مى‏فرماید: آنها احبار و راهبان خود را ارباب گرفتند و خدا را فراموش کردند، آنها براى آن ارباب‏ها نماز نخواندند و روزه نگرفتند، و آنها را هم خدا ندانستند، بلکه هر چه آنها گفتند مردم اطاعت کردند، و بدون جهت فتوا دادند و خود گمراه شدند و مردم را هم گمراه کردند

و بعد مامون گفت: اى اسحاق! حدیث منزلت را یاد دارى آن جا که رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمودند: «انت منى بمنزلة هارون من موسى»؟

   اسحاق گفت: آرى این حدیث را مى‏دانم

گفت: آن را براى من بخوان و من هم خواندم،

گفت: آیا ممکن است که رسول اکرم از این گفتار خوشحال نشده باشد؟

 گفتم: به خداوند پناه مى‏برم اگر چنین باشد.

مامون گفت: مگر نمى‏دانى که هارون و موسى برادر ابوینى بوده‏اند؟

 گفتم: آرى چنین است،

 گفت: پس على علیه السّلام هم برادر ابوینى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله مى‏باشد؟

 گفتم: خیر چنین نیست،

گفت: مگر آن دو پیامبر نبودند؟

 

 گفتم: آرى

گفت: على که پیامبر نیست؟

گفتم: آرى چنین مى‏باشد

 مامون گفت: پس على نه برادر ابوینى رسول اکرم است و نه پیامبر؟

 گفتم: آرى.

مامون گفت: پس معناى گفته پیامبر: «انت منى بمنزلة هارون من موسى» چه معنى دارد؟

در پاسخ گفتم: چون منافقان جانشینى او را در مدینه سنگین مى‏دانستند و از این بابت ناراحت بودند پیامبر گرامى این سخن را براى راضى نمودن على فرمودند،

 مامون گفت: پس مقصود رسول خدا همین است که على را راضى کند و معنى دیگرى براى آن نیست؟ ولی  در کتاب خداوند معنایى براى آن مى‏باشد که خیلى روشن و واضح مى‏باشد،

گفتم: آن چیست، گفت: کورى و هواهاى نفسانى بر شما غلبه‏کرده و حقائق را درک نمى‏کنید، مگر خداوند در قرآن نفرموده و از موسى در باره او نقل نکرده و گفته:«اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ»، اى هارون در میان قوم من جانشین من باش و کارها را اصلاح کن و دنبال مفسدین را نگیر.

گفتم: موسى هارون را به جاى خود گذاشت و بطرف خدا رفت ولى رسول اکرم براى جنگ مى‏رفت و على را به جاى خود گذاشت،

گفت: از مطلب پرت شدى و از حقیقت دور گردیدى، بمن بگو هنگامى که موسى هارون را جانشین خود کرد و بطرف خدا رهسپار شد آیا کسى از یاران او و یا بنى اسرائیل وجود نداشت؟

گفتم: خیر کسى در آن جا نبوده است،

گفت: مگر موسى او را براى بنى اسرائیل جانشین خود نکرد؟

گفتم: آرى.

مامون گفت: به من بگو هنگامى که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله براى جنگ از مدینه بیرون شدند جز افراد ضعیف و زنان و کودکان کسى را در مدینه گذاشتند، این جا با داستان موسى فرق مى‏کند، بگوئید معنى جانشینى در این جا چیست، و رسول اکرم خود این معنى را روشن کرده و گفته تو جانشین من مى‏باشى جز اینکه پس از من پیامبرى نخواهد آمد.

از این گفته روشن مى‏شود که رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله على علیه السّلام را بعد از خود به عنوان جانشین معرفى کرد و نبوت را از او استثناء نمود زیرا آن جناب خود خاتم پیامبران بود، و گفته‏هاى رسول اکرم هرگز اثر خود را از دست نمى‏دهد و باطل نمى‏گردد و تا جهان باقى هست باید مورد عمل قرار گیرد..

مامون گفت: اى اسحاق حدیث مباهله را مى‏دانى؟

   گفتم: آرى،

بار دیگر پرسید: حدیث کسا را روایت مى‏کنى؟

 گفتم: آرى،

گفت: در این دو حدیث فکر کن و بیاندیش و بدان در آن حدیث چه هست،

بعد از آن گفت: کسى که در حال رکوع صدقه داد چه کسى بود؟

 گفتم: على انگشتر خود را صدقه داد

 گفت: آیا غیر از او را مى‏شناسى؟

 گفتم: خیر.


سریال امام رضا ع- شبکه تماشا-5

مامون گفت: در روز حنین همه فرار کردند و با رسول خدا فقط هفت نفر از بنى هاشم باقى ماندند على در مقابل رسول خدا شمشیر مى‏زد، عباس هم لگام استر او را گرفته بود، دیگران هم پیرامون رسول خدا را گرفته بودند که کسى به او آسیب نرساند، تا آنگاه که خداوند او را پیروز گردانید، پس مقصود از مؤمنان در این آیه على و کسانى که با او بودند از بنى هاشم می باشد که  گفته شده که سلمان و عمار هم در میان آن گروه بوده‏اند و از رسول خدا حمایت مى‏کردند.

اکنون اى اسحاق! بگو آیا کسى که با رسول خدا بود و سکینه بر رسول و او فرود آمد افضل است  یا کسى که با رسول بود و سکینه به او نازل نشد و خداوند او را اصلا به حساب نیاورد؟

اسحاق گفت: البته آن کس که با رسول خدا حضور داشت و سکینه بر او فرود آمد،

 مامون از وى پرسید: کدام یک از آن دو افضل هستند کسى که در بستر رسول خوابید و یا کسى که با وى در غار بسر برد؟ رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله على علیه السّلام را امر کردند تا در بستر او بخوابد و با جان خود پیامبر را حفظ کند، على هنگامى که این پیام را شنید گریه کرد،

رسول خدا گفت: یا على چرا گریه مى‏کنى

گفت: مى‏ترسم به جانت صدمه‏اى وارد شود یا رسول اللَّه! آیا  اگر من در جای شما  قرار گیرم جان شما سالم خواهد ماند؟

 رسول خدا فرمود: آرى.

در این هنگام على علیه السّلام خوشحال شدند و عرض کردند: یا رسول الله به سخنانت گوش فرا مى‏دهم و اوامرت را اطاعت مى‏کنم، و جان خود را فدایت مى‏نمایم،

 بعد از آن آمد و در جاى حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله خوابید و پارچه آن حضرت را به روى خود افکند و در بستر رسول بخواب رفت.

شب هنگام مشرکان قریش آمدند و خانه رسول را به محاصره گرفتند و شکى نداشتند که رسول در میان اطاق به خواب رفته است و اکنون در دست آنها گرفتار خواهد شد آنها کنار خانه رسول خدا جمع شدند و مى‏خواستند از هر قبیله‏اى یک نفر حاضر شود و همه در یک لحظه وارد اطاق شوند و آن حضرت را از بین ببرند.

قریشیان گمان کرده بودند که اگر از هر قبیله‏اى یک نفر حاضر شود و بطور دسته جمعى رسول اکرم را بکشند بنى هاشم نمى‏تواند قاتل را بدست آورند و قصاص نمایند،

على علیه السّلام در اطاق رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله سخنان آنها را مى‏شنید، ولى هرگز بى‏تابى نکرد اما ابو بکر در غار همواره بى‏تابى مى‏نمود و اظهار جزع و فزع داشت، اما على براى خدا صبر کرده بود و چیزى نمى‏گفت.

در این هنگام خداوند فرشتگانى فرستادند تا او را از گزند کفار قریش محفوظ نگهدارند، تا آن گاه که صبح شود، پس از اینکه صبح شد و هوا روشن گردید آنها متوجه شدند على در جاى رسول خوابیده است، پرسیدند: محمد کجا رفته است؟

 گفت: من نمى‏دانم او کجا رفت،

گفتند: تو از سر شب تا حالا ما را گول زدى، بعد از آن على به رسول ملحق شد

و این یکى از فضائل او بود، و على همواره افضل بود تا آنگاه که جهان را وداع گفت

مامون گفت: اى اسحاق! آیا حدیث ولایت [من کنت مولاه فهذا علی مولاه] را مى‏دانى؟

   گفتم: آرى،

گفت: آن را برایم بخوان من هم خواندم،

 مامون گفت: آیا در این حدیث براى على حقى بر گردن ابو بکر و عمر نگذاشته است؟

 گفتم: چرا حقى نهاده است اما مردم به این حق اعتقاد ندارند و مى‏گویند در اینجا بین على و زید بن حارثه جریانى بود و او ولایت على را منکر شده بود و رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله این مطلب را گفتند تا موضوع روشن شود،

 مامون گفت: سبحان اللَّه این چه سخنى است که مى‏گوئى مگر عقل و اندیشه ندارى، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در کجا گفتند: «من کنت مولاه فهذا على مولاه»؟

 


سریال امام رضا ع- شبکه تماشا-3

مامون گفت: بعد از سابقه در ایمان کدام یک از اعمال بهتر مى‏باشند؟

   گفتم: جهاد در راه خداوند از همه اعمال بیشتر ثواب دارد،

گفت: راست مى‏گوئى آیا در موضوع جهاد کسى را مانند على مشاهده مى‏کنى؟

 گفتم: یا امیر المؤمنین در کدام یک از جاها ؟

مامون گفت: در هر جا که بخواهى،

 گفتم: روز بدر؟

گفت: آرى من همین را مى‏خواهم.

و بعد مامون سؤال کرد: روز بدر چند نفر از مشرکان کشته شدند

 گفتم: شصت و چند نفر از کفار در جنگ بدر کشته شدند

 گفت: آنها که بدست على کشته شدند چند نفر بودند؟

 گفتم: در حدود بیست نفر و بقیه هم به شمشیر دیگران از پا در آمدند

 گفت: پس اکنون کدام یک از آنها بهتر در جهاد هستند و مقام آنها بالاتر مى‏باشد؟.

گفتم: ابو بکر که در خیمه در کنار رسول خدا بود و جنگ را اداره مى‏کرد فضیلت بیشترى دارد

مامون گفت: ابو بکر در خیمه رسول خدا چکار مى‏کرد!؟

 و گفت: واى بر تو او خود به تنهائى بر جنگ نظارت داشت و یا با پیامبر شریک بود؟، و یا اینکه رسول خدا به او نیازمند بود و از او استفاده مى‏نمود؟!.

گفتم: پناه به خدا مى‏برم اگر بگویم که رسول خدا به ابو بکر نیازمند بود و یا او مستقلا جنگ را اداره مى‏کرد و یا با او شرکت داشت،

گفت: پس حالا که چنین است فضیلت او در خیمه رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله چیست که شما آن را فضیلت مى‏دانى، آیا کسى که شمشیر مى‏زند با کسى که در کنار رسول خدا نشسته یکى مى‏باشد؟

گفتم: همه لشکریان اهل جهاد بودند،

گفت: راست مى‏گوئى اما کسى که با شمشیر جنگ مى‏کند و از رسول و اسلام حمایت مى‏نماید و از لشکر پشتیبانى مى‏کند افضل از همه آن لشکر نخواهد بود مگر در کتاب خدا نخوانده‏اى که فرمود:

لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِینَ ... أَجْراً عَظِیماً دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً (وَ رَحْمَةً) وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.

«کسانى که در خانه‏ها نشسته‏اند و مؤمن هم مى‏باشند و به کسى زیان نمى‏رسانند،مانند آنهائى که مشغول جهاد هستند و با جان و مالشان در راه خدا پیکار مى‏کنند مساوى نیستند آنها بر کسانى که در خانه‏ها نشسته‏اند برترى دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.»

گفتم: ابو بکر و عمر مجاهد بودند یا خیر؟

 گفت: آرى ولى به من بگو آیا ابو بکر و عمر نسبت به آنهائى که در این جنگ شرکت نداشتند برترى دارند یا خیر؟

 گفتم: آرى فضیلت دارند

گفت: پس هم چنین کسى که جان خود را بذل مى‏کند بر ابو بکر و عمر برترى دارد؟

 گفتم: آرى چنین مى‏باشد،

گفت: اى اسحاق قرآن مى‏خوانى؟

   گفتم: مى‏خوانم، گفت: سوره «هَل اَتى» را بخوان.

من هم سوره هل اتى را تا «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً ....» تلاوت کردم مامون گفت تا همین جا بس است. بگو این آیات در باره چه اشخاصى فرود آمده؟

 


سریال امام رضا ع- شبکه تماشا-4

گفتم: در باره على،

 گفت: آیا شنیده‏اى که على در هنگام اطعام مساکین و یتیم و اسیر به آنها گفته باشد من براى خدا شما را طعام مى‏دهم؟

گفتم: خیر چنین چیزى در قرآن ندیده‏ام،

 گفت: راست مى‏گوئى خداوند بزرگ چون از باطن و دل او آگاه بود آن را در کتاب خود آشکار کرد و حال و نیت او را به مردم رسانید....

اى اسحاق! آیا تو از آنها نیستى که شهادت مى‏دهى آن ده نفر در بهشت مى‏باشند؟

 گفتم: آرى گواهى مى‏دهم،

گفت: حالا اگر مردى بیاید و بگوید: من نمى‏دانم آیا این حدیث درست است یا خیر؟ شاید رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله این حدیث را نگفته است، اگر کسى معتقد شود این سخن رسول خدا نمى‏باشد آیا او کافر است؟

گفتم: به خداوند پناه مى‏برم اگر چنین‏عقیده‏اى داشته باشم،

 گفت: حالا اگر کسى بیاید و بگوید من نمى‏دانم آیا این سوره از قرآن مى‏باشد یا خیر این شخص در نزد تو کافر مى‏باشد؟

 گفتم: آرى او کافر است.

مامون گفت: اى اسحاق! فضیلت را باید از این جا شناخت قرآن در باره على این گونه گواهى مى‏دهد و اخبار هم در باره آنها آن گونه داورى مى‏کن.

 بعد از آن گفت: اى اسحاق! آیا شما حدیث طائر را نشنیده‏اى؟

 گفتم: بله

گفت: آن را برایم بخوان؛ من هم براى او قرائت کردم،

 گفت: اطمینان دارى که این حدیث درست باشد؟.

گفتم: آرى اطمینان به صحت آن دارم و در صحت آن تردیدى بخود نمى‏دهم،

گفت: آیا نظرت این است کسى که به صحت آن گواهى مى‏دهد مى‏تواند دیگرى را بر على فضیلت و برترى دهد و گفته رسول اکرم را رد کند و یا اینکه خداوند فاضل را از مفضول شناخته ولى بعدا مفضول را بر فاضل ترجیح مى‏دهد و او را بر مى‏گزیند؟.

آیا کسى ممکن است بگوید: که خداوند فاضل را از مفضول تشخیص نمى‏دهد، شما کدام یک از آنها را قبول مى‏کنید، اینک اگر غیر از این سه معنى که در باره این حدیث ذکر شد مطلب دیگرى در تفسیر آن دارید بیان کنید،

 گفتم: من در این باره چیزى نمى‏دانم ولى براى ابو بکر هم فضیلتى مى‏باشد،

گفت: اگر ابو بکر فضلى نداشت نمى‏گفتم على از آن افضل است.

اینک فضیلتى که براى ابو بکر معتقد هستى کدام است،؟

 گفتم: خداوند متعال مى‏فرماید: ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا، خداوند در اینجا ابو بکر را مصاحب رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله دانسته است،

مامون گفت: اى اسحاق من تو را در راه‏هاى سخت و دشوار حرکت نمى‏دهم و تو را گرفتار مشکلات نمى‏کنم. من مشاهده مى‏کنم که خداوند متعال گاهى مصاحب افراد مورد نظر خود را هم کافر خوانده است مگر ندیده‏اى در قرآن مى‏فرماید:

قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا، یعنى هنگامى که او با رفیق خود سخن مى‏گفت و به وى اظهار داشت تو به خدایت که تو را از خاک آفرید و بصورت نطفه در آورد و بعد چهره مردى به تو داد کافر شدى.

گفتم: این مرد مورد نظر کافر بود ولى ابو بکر ایمان داشت،

مامون گفت: هنگامى که جایز باشد مصاحب شخصى که مورد رضایت خداوند است کافر باشد جایز است که مصاحب پیغمبرى مؤمن هم باشد، ولى این مؤمن لازم نیست که از همه مؤمنین افضل باشد، و نه در مرتبه دوم حتى در مرتبه سوم هم قرار نمى‏گیرد.

گفتم: خداوند مى‏فرماید: «ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا»، دومىن از  دو نفر که در غار بودند به رفیقش گفت: «اندوهگین مباش که خداوند با ما است» در این هنگام خداوند آرامش را بر او نازل فرمود.

مامون گفت: اى اسحاق تو سخنها را قبول نمى‏کنى اکنون با تو از روى تحقیق باید سخن بگویم اینک به من بگو ابو بکر چرا در غار محزون بود، آیا خداوند از آن کار راضى بود، و یا ابو بکر در حزن خود معصیت کرد؟

اسحاق گفت: ابو بکر براى اینکه به جان رسول اللَّه صدمه‏اى وارد شود محزون بود و دوست داشت گزندى به آن جناب وارد نشود

 مامون گفت: خداوند از حزن او راضى بود و یا اینکه رضایت نداشت؟

 گفتم: بلکه خداوند راضى بود.

مامون گفت: آن وقت آیا باید رسولى مى‏فرستاد و او را از این عمل نهى مى‏کرد؟

 گفتم: به خداوند از این سخن پناه مى‏برم،

 گفت: مگر شما گمان ندارى که خداوند از حزن ابو بکر راضى مى‏باشد؟ و  گفت: مگر در قرآن مشاهده نمى‏کنى که رسول خدا به ابو بکر فرمودند: «لا تَحْزَنْ» و او را از حزن نهى فرمودند، در حالى که خداوند از آن اندوه راضى هست همان گونه که شما آن را تعریف مى‏کنید؟  ولى بدان که مطلب چنین نیست.

و مامون ادامه داد: اى اسحاق! مذهب من این است که با تو مدارا کنم، شاید خداوند تو را از عقیده‏ات برگرداند، اینک به من بگو تفسیر آیه شریفه «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ» چیست خداوند در این جا رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله را اراده کرده و یا ابو بکر را ؟

گفتم: رسول خدا را

گفت: درست است، به من بگو در آیه شریفه حنین که مى‏فرماید:

«وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» آیا مى‏دانى مقصود از مؤمنان در این آیه چه افرادى مى‏باشند؟

 گفتم: خیر در این مورد چیزى‏ نمى‏دانم،

 


سریال امام رضا ع- شبکه تماشا-2

اى اسحاق روزى که خداوند رسول خود را مبعوث کرد، چه عملى از همه بهتر و برتر بود،

گفتم: کلمه شهادت که از روى اخلاص گفته مى‏شد و پیشى گرفتن به اسلام و قبل از همه مسلمان شدن و عمل به احکام اسلام کردن.

گفت: راست مى‏گوئید در کتاب خداوند آمده است السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ، کسانى که از همگان پیشى گرفته‏اند آنها مقرب مى‏باشند و در بهشت متنعم مى‏باشند، در اینجا مقصود از سابقون کسانى هستند که زودتر مسلمان شده‏اند، آیا مى‏دانى کسى قبل از على علیه السّلام اسلام آورده باشد؟.

گفتم: یا امیر المؤمنین على در حالى اسلام آورد که هنوز کودک بود و احکام بر او جارى نبود، ولى ابو بکر هنگامى که مسلمان شد در کمال عقل بوده و احکام هم بر او واجب مى‏شد،

مامون گفت: شما به من جواب بده کدام یک از آنها زودتر مسلمان شدند تا من در این باره با شما مناظره کنم،

 گفت: البته معلوم است که على قبل از ابو بکر مسلمان شده است.

مامون گفت: به من بگو هنگامى که على مسلمان شد آیا رسول خدا او را به اسلام دعوت کرد و یا خداوند به او الهام فرمود و او هم اسلام اختیار کرد،

اسماعیل گوید: من در این جا به زمین نگاه کردم و در فکر فرو رفتم، اگر بگویم با الهام بوده که او را به رسول خدا مقدم و برتر داشته‏ام، زیرا رسول خدا قبلا از اسلام خبر نداشت تا آنگاه که جبرئیل آمد و به او تعلیم داد.

لذا گفتم: البته پیامبر او را دعوت به اسلام کرد،

مامون گفت: حالا که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله او را به اسلام دعوت کرده آیا به امر خدا بوده یا رسول خدا خود از روى تکلف [و سر خود] او را دعوت کرده است؟

 گفتم: پیامبر کارى از روى تکلف نمى‏کند زیرا خداوند مى‏فرماید: وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ*، پیامبر کارى بدون اذن خدا نمى‏کند و او را بفرمان خدا دعوت کرده است.

مامون گفت: اى اسحاق خداوند پیامبران خود را به کارهائى تکلیف مى‏کند که طاقت انجام آن را نداشته باشند؟

و  گفت: به خداوند پناه مى‏برم اگر خدا چنین کارى بکند آیا تو که مى‏گوئى در حال کودکى مسلمان شد و حکم بر او جارى نبود خداوند پیامبر خود را تکلیف کرد تا کودکانى که توانائى انجام مراسم دینى را ندارند به اسلام دعوت کند.

رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله کودکان را به اسلام دعوت کند و آنها هم هر ساعت از دین خود بر گردند و حکمى در باره آنها نباشد آیا هم چه چیزى بر خداوند جایز است که ما این گونه مطالب را به خداوند نسبت بدهیم؟

 گفتم: به خداوند پناه مى‏برم اگر در باره خداوند چنین عقیده‏اى داشته باشم.

مامون گفت: من اکنون مشاهده مى‏کنم که تو یکى از فضائل بزرگ على علیه السّلام را که بر همه مردم فضیلت دارد و مقام و منزلت او را به جامعه معرفى مى‏کند و او یک ساعت مشرک نشده است آن وقت شما آن فضیلت را براى او نقص مى‏دانى، اگر خداوند پیامبر را امر کرده بود که کودکان را دعوت کند او کودکان دیگر را هم مانند على دعوت مى‏کرد؟.

گفتم: آرى چنین است، گفت: آیا خبر دارى براى تو روایت شده که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله یکى از کودکان دوره جاهلیت را به اسلام دعوت کرده باشد و یا یک کودکى از خویشاوندان خود را غیر از على به اسلام فرا خواند که گفته شود، پیامبر پسر عموى خود را با کودک دیگرى دعوت کرده باشد؟

 گفتم: خیر چنین روایتى نقل نشده و من حدیثى در این باره ندیده‏ام.