رنگ - نماد و سنت در هنر ایرانی - اسلامی -4
در حقیقت رکن اصلی مبانی سنتی رنگها در فلسفه هنر اسلامی همان تحول نفس خویشتن است که در آن رنگها تبدیل به شاخصی میشوند تا بدین وسیله انسانها به مقام نورانی خود یا حقیقت وجودی خویش دست یابند و برای رسیدن به آن مراتب خاصی وجود دارد که بنا بگفته نجم الدین, هنرمند با توجه به مشاهدات روحانی خود در سیر و سلوک خویش, متناسب با سطح پاکی روحش رنگها را بکار میبرد به علت است که هرچه صفای دل و روح هنرمند بیشتر باشد بهتر می تواند با چشم بصیرت زیبایی های طبیعت رادرک کند و جان طبیعت را در رنگ آمیزی دست ساخته های خود بکار گیرد در نتیجه گاهاً بسیاری از آثار هنری به لحاظ فرم و شیوه کار بر دیگری ارجحیت می یابند در این رابطه نجم الدین عقیده دارد « اگر سالک در مرتبه نفس لوامه باشد نوری به رنگ کبود می بیند و نفس دراین مرحله هنوز با تاریکی پیوسته است و اگر ظلمت نفس کمتر شود نور روح زیاد میشود و نوری سرخ مشاهده میگردد و اگر نور روح غلبه کند نور زرد که نشانه ایمان است بوجود می آید و اگر تاریکی نفس کاملا نابود شود نور سفید که نشانه نور محض و توحید است ساخته میشود و اگر نور روح با صفای دل یکی شود نوری سبز پدیدار میشود که نشانه نفس مطمئنه است و چنانچه روح هنرمند به مرحله شهود کامل برسد تمام رنگها برخیزند و بی رنگی حاکم شود بی رنگی که همان صبغه ا... یا همان رنگ خدا است [1]»( بلخاری , 1384 :21) از دیگر عارفان در عرصه هنر اسلامی شیخ شهاب الدین سهروردی است او بانی مکتب اشراق در بحث وجود, آن را نور دانسته و معتقد است نخستین آفریده خداوند نور بوده و اصطلاح نور و تاریکی او از حکمای موحد ایران باستان گرفته شده و واژه ( خوره – کیان خوره – فر) را بکا رمیبرد ودر آخر ملاصدار دانشمند قرن 10و11 ه.ق در تفسیر سوره نور می گوید حقیقت و اصل نور وجود یک چیز بوده و وجود هر شی عبارت از ظهور و نمایانی ان است پس وجود اجسام از مراتب نور است و مطابق با گفته حق تعالی که خداوند نور آسمانها و زمین است با معنی گفتار آنها که می گفتند خداوند نورالانوار و واجب الوجود است یکی است پس وجود و نور یکی است از گفته ملاصدرا چنین بر می آید که نور منسوب به واجب الوجود است و رنگهای مختلف که نتیجه بازتاب نور هستند نشانه هایی از خداوند بوده و معرف ابعاد وجودی اویند و هر رنگی صفتی از صفات خداوند محسوب می شوند تا جایی که «....علاء الدوله سمنانی عارف قرن 7.8 ه.ق در باره نور و رنگ و درجات ان با عنوان 7 اندام لطیف و مقارنه آن با درجات نور صحبت می کند و تجلی تدریجی نور همراه با رنگها را بیانگر مقام حکمت پیامبران می داند و در هر یک از مراکز این 7 اندام نوعی از پیامبر وجود آدمی را اسم برده که به شکل رنگ یا هاله ایی خود را نشان می دهد و عارف در هر یک از این مراکز ادراک های متفاوتی از رنگها را درک خواهد کرد که هر کدام یک مرحله پیشرفت باطنی او را نمایان میکنددر تفکرات او آمده است رنگ و نور در قالب انسان عرفانی به اندام شناسی عرفانی انسان تعریف شده است و هنر ایرانی را به شدت متاثر کرده است زیرا او با استناد به قرآن 7 معنای باطنی رادر نظر دارد و با توجه به اندام شناسی عرفانی به دنبال بنیاد نوعی مرتبت وجودی است که هر کدام از اندام ها را با نور رنگی نمایش می داد و هنرمندعارف را به این طریق می اموزد که به ان رنگ نگرش معنوی داشته باشد این اندام هفت گانه با اندام جسمی لطیفه قالبیه شروع می شود لطیفه ایی که از فلک الافلاک یا جهان معنا سرچشمه گرفته و به آن (مقام آدم وجود تو )می گویند ....همچنین اندام دوم را لطیفه نفسیه گویند که جایگاه نفس انسان است و عالم صورت می نامند و به آن اندام دوم یا نوح هستی گفته اند و اندام سوم اندام لطیفه قلبیه است و جایگاهی برای (من روحانی) است و تصویر ابراهیم هستی است و تصویری از عالم معنا است و چهارمین اندام موسای وجود است و لطیفه سریه ایی است که در عالم خیال قرار دارد و اندام پنجم لطیفه روحیه است که تصویر جهانی و فراسوی صورت است و داوود وجود نامیده میشود و اندام ششم لطیفه خفیه است که نمایانگر سرشت الهی در عالم لاهوت است و به آن عیسای وجود گویند و آخرین لطیفه همان مقام حقیقت یا عالم ذات الهی است و به آن محمد وجود گویند این اندام انسان نورانی که 7 لطیفه دارد و از عالم طبیعت شروع و به عالم حق میرسد با 7 رنگ درارتباط است لطیفه قالبیه رنگ سرد و سیاه و تاریک است و لطیفه نفسیه آبی رنگ است زیرا نفس بر تاریکی ماده پیروز شده است و لطیفه قلبیه با رنگ سرخ ظاهر میشود و لطیفه سریه رنگ سفید دارد که از متن خود پرتو های سبز رنگ را تراوش می کند و لطیفه روحیه زرد است و تجلی رنگی صورت خفیه یا اندام عیسوی انسان نورانی سیاه روشن است زیرا مقام سرالاسرار است و لطیفه حقیه یا مقام محمدی تصویری از ذات الهی است و نور سبز درخشان دارد در حقیقت رنگ در رساله نوریه سمنانی همنشینی با نور داشته و در آن نور و رنگ در هم عجین اند[2]»موضوع تعامل نور و رنگ را بورکهارت در کتاب هنر اسلامی چنین بیان می کند که «نور از اجزای ذاتی تجلی وحدت وجود در هنر است و هنرمندی که بخواهد اندیشه وحدت وجود را نمودار سازد 3 وسیله در اختیار دارد یکی هندسه دیگری وزن و ریتم و سومی نور است »( همان :87 ).
[1] -نجم الدین رازی انوار و کیفیت ها و حالات روحی مربوط به نورها را طبقه بندی کرده است در مرتبه اول نور سفید که نشانه اسلام است – نور زرد که نشانه اعتقاد و ایمان است – نور بنفش که علامت احسان است – نور سبز که علامت اطمینان است – نور آبی که نشانه یقین است – نور سرخ که علامت حیرت قدسی و نور ذات است واین انوار می توانند جنبه بصری داشته باشند و به گفته رازی انوار جمال انعکاسهایی در خشنده از رحمت الهی ایند این انوار در حالات روحانی وجود دارند و در مقام های عرفانی و شهود روئیت می شوند و بر اساس درجات و مراتب جهان فوق محسوس عالم پدیده های محسوس به صور محسوس و معقول ظاهر می شود و از انجا که حقیقت وحدت است وقتی به هر کجا نظر کنی در دو عالم نور و تاریکی فقط پرتوی از انوار الهی و صفات لطقف و قهر او را می بینی ورنگهای آتش و آفتاب نورهای جلالی اند و نور سیاه ذات است که نور علی النور است و جمیع انوار اسمائ و صفات اوست زیرا بالاترین نور است که در آن به فنا می رسیم و این نور سیاه است که پرده ایی است تاریک میان خالق و مخلوق که به ان کنز پنهان ( گنج پنهان ) گویند زمانی که سالک در سیر و سلوک خود از مراتب انوار وابسته به اسما و صفات عبور می کند و برای دریافت تجلیات هویت الهی آماده می شود این هویت تحت تجلی و تمثیل نور سیاه بر او ظاهر می شود و دیده بصیرت اورا تاریک می کند اما در درون نور ذات که سرچشمه حیات است ذات الهی در آن پنهان است .
[2] - برای مطالعه بیشتر نک :( تجلی نور و رنگ در هنرهای ایرانی – اسلامی / حسن بلخاری /سوره مهر / سال 1384 ,ص 24و25).