رنگ - نماد و سنت در هنر ایرانی - اسلامی -2
همانطور که می دانیم برای مطالعه نشانه های نمادین رنگها باید از رویکردهای اسطوره ایی استفاده نمود زیرا بیشتر رنگهای بکار رفته ناشی از تفکر آئینی و اعتقادی مردمان آن است مانند استفاده از رنگ روشن مانند زرد که جهان برین یا خورشید را مشخص می کند و منبعی برای معرفت نفس است برای کشف حقیقت های مخفی رنگها برای رسیدن به معنای آن بهترین راه بررسی ارتباط اسطوره و مذاهب مردم همان منطقه ایی است که از رنگ خاصی استفاده می کنند زیرا هر رنگی تصویری از شی را عرضه می کند و برای درک بهتر معنای رمزی آن باید باورهای اسطوره ایی آنها را با نشانه شناسی رنگ پیوند زد چون مفاهیم اسطوره ایی از نیروهایی بوجود می آیند که در مجموع به نشانه – نماد – رنگ و... تبدیل میشوند در واقع با اعتقاد به این موضوع مشخص میشود که رنگ در عصر باستان کنایه و رمز خاصی داشته و در عرصه آئین و اسطوره هر عنصری خصلتی و رنگی دارد و هر رنگ معرف حالات و معنای همان آئین است و پیام خاص فرهنگی را انتقال می دهد بی تردید هر رنگی آئین و باوری دارد که در جوار شی دیگر و در موقعیت ویژه حالات و معانی خاصی را بخود می گیرد مانند نقش نمادین رنگها در ساختمان زیگوراتها که هر طبقه آن با رنگی به نشانه جهان زیر و زبر – امیال زمینی و آسمانی و در نهایت نورانیت معرفی میشد هر کدام از طبقات این بنا دیدگاه کنونی اندیشمندان حاضر را به منازل هستی و اعتقاد عرفانی به عالم های 5 گانه را تقویت می کند زیرا بنا به این باور رنگها شامل رنگ عالم خاکی برنگ قهوه ایی یا اکر – عالم مثال با رنگ لاجوردی – عالم ملکوت برنگ طلایی و نقره ایی – عالم جبروت برنگ سفید و در نهایت از شدت نورانیت برنگ سیاه مشاهده میشود در این بین رنگ عالم ذات را سیاه پنداشته اند سیاهی ذات جایی فراتر از هر رنگی است و چشم انسان قادر به دیدن آن نیست[1] .
نمادها و رموز رنگ ها، حتی در اعتقادات نجومی ایرانیان قدیم نیز به آن اشاره شده است : «بنابر عقیده ایرانیان باستان، آسمان بر فراز زمین قرار گرفته و به عینه تخم مرغی را ماند که در درون آن، زمین به سان زرده قرار دارد در گرداگرد زمین، سپهر یا «ویو[2]» است و در فراز آن آسمان. و بالاتر از آسمان، در ماورای همه طبقات، روشنایی بی پایان است[3]» این روشنایی بی پایان از وفور و شدت روشنایی، چیزی در آن دیده نمی شود و از شدت نورانیت، تاریک و سیاه است .
رنگ و هنرهای مصور همواره در کنار هم هستند و هنربی کمک رنگ نمودی ندارد بویژه اینکه هنر مصور هر سرزمینی برای خود رنگ خاصی دارد و هر هنرمندی بنا به مقتضیات و تاثیر عوامل محیطی دید خاصی در رنگ داشته و رنگهای ویژه ایی بکار می برد هنرمند با گزینش رنگ در واقع بدنبال یک نوع ارتباط منطقی بین صورت و معنای حقیقت نهفته در پدیده هاست و با الهام از رنگهای طبیعت به دنبال کشف رمز بود و انتخاب رنگ صرفا به دلیل زیبایی شناسی انجام نمی گرفت بلکه قصد بیان احساس و ادراک باطنی بوده است تا جاییکه استفاده از ترکیب رنگی در آثار هنری ایران باستان نشان دهنده نحوه جهان بینی آنان است زیرا هنر مندان آن زمان هیچگاه بدنبال تقلید صرف از رنگهای طبیعت نبودند و ریشه پیدایش نمونه های رنگی آنها مربوط به فرهنگ گذشته آنان است ایرانیان باستان به عللی از انواع رنگ استفاده می کردند و یکی از دلایل آن انس انسان با طبیعت است و عقیده داشتند تمام رفتارها و کنش آدمی متاثر از نور و رنگ است و سنتهای قومی و آیینی ایرانیان تاثیر زیادی بر این مفاهیم گذاشته است و پیوند آنها با قوای طبیعت و اجرام سماوی انگیزه اصلی در انتخاب رنگها برای آنان محسوب میشد مثلا اعتقاد به دو عالم نیکی و بدی و نور و ظلمت باعث تمایل به رنگهای روشن و درخشان در هنر ایرانی شد ودر اعتقاد آنان ایزدان همواره روشن و نورانی بودند و لباسهای درخشان میپوشیدند در حالیکه دیوان همواره سیاه و به تاریکی می ماندند « یکی از مبانی هنر ایرانیان صراحت و روشنی بود خدای ایرانیان خدای نور بود و ذوق ایرانی از تاریکی و ابهام بدور بود » ( آموزگار , 1384 ,:19 ) از دیگر تفکرات ایرانیان باستان انطباق 7 رنگ با 7 سیاره آسمانی است که هر کدام مظهر یکی از امشاسپندان دین زرتشتی محسوب میشدند و آنها این 7 رنگ را رنگهای اصلی می دانستند و هریک را برای یکی از روزهای هفته بکار می بردند .
از آنجا که مجموعه نشانه های نمادین طبقه بندی شده میتواند شامل «ده ها زوج نشانه متضاد باشد که بخشی مثبت یا منفی اند تقابل های دوگانه به ساختارهای مکانی - زمانی – اجتماعی – انتزاعی و در نهایت رنگین بوجود امده است به نحوی که مفاهیم 3 گانه رنگهای سفید – قرمز – سیاه در اسطوره های ایران در متن ( بهمن یشت ) آمده است»(چوناکو,1376 :67) تکامل معنایی رنگها نزد ملتها متفاوت است و ایرانیان رنگ سفید را نماد خیر و سیاه را نماد شر میدانستندو قرمز نماد خون و نیرو بود آنها با رنگها 4 گوشه جهان را توضیح می دادند به شکلی که« جنوب جایگاه روشنی و عدالت و خیر و جایگاه هرمزد و ایزدان و شمال نماد ظلمت و شر و جایگاه اهریمن و دیوان بود و در مغرب خورشید غروب می کند و آسمان سرخ میشود و مشرق همانند جنوب سفید است و باختر مانند مغرب است» ( همان ,68) ایرانیان بین رنگهای زرد و سبز تمایزی قایل نبودند و آنها را با« صفت اهورایی ( زرین – زرد – سبز ) نشان می دادند و رنگهای آبی و لاجوردی در اوستای مقدس بعنوان مشتق اسم بکار میرفت مانند لاجوردی = آبی که از آب گرفته شده است »( همان :72) همچنین وندیداد شانزدهمین سرزمین مزدا آفریده را چنین معرفی میکند:«شانزدهم از جایها و شهرها بهترین آفریدم من که اهورامزدا هستم نزدیک به سرچشمه رنگها است که بی سر و دست نیافتنی است آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ زمستان دیو داده را[4] ».
در واقع متن اوستایی وندیداد از سرزمینی صحبت میکند که نزدیک به سرچشمه رودخانه ای بنام رنگها قرار داشته است از رود رنگها در بخشهای دیگر اوستا به کرات یاد شده و ظاهرا پر آب ترین رود جهان در دوران اسطوره ای ایرانیان بوده است .
[1] - برای مطالعه بیشتر در این باره نک : ( ترجمه فتوحات مکیه / تالیف : ابن عربی / ترجمه محمد خواجوی / نشر مولی / سال 1381 ).
[2] - vayv
[3] - نک :مجموعه قوانین زرتشت یا وندیداد اوستا / جیمز دار مستر / ترجمه موسی جوان / دنیای کتاب / سال 1388.
[4] - نک : مجموعه قوانین زرتشت یا وندیداد اوستا / جیمز دار مستر / ترجمه موسی جوان / دنیای کتاب / سال 1388