مریم وبلاگ

مبانی نظری هنرادیان(تائویسم)-3

قسمت چهارم-

برای شناخت خود تائو می بایست به نیستی پناه برد زیرا ذات تائو ( نیستی ) است تائو را نمی توان دید شنید یا لمس کرد و بویید به نظر تائو هیچ چیز ثابت نیست و همه چیز پرده ایی از پندار است و زندگی و مرگ فقط تغییرات طبیعی و تحول اشکال شبیه به هم است ( زندگی هست پس مرگ هم هست ...) در فلسفه تائویی سرشت انسان نیک است و فقط یک حقیقت نخستین وجود دارد و تائو همان یگانگی بود ن ونبودن است طبق تعالیم تائو همه پدیده ها در مقولات معینی شراکت دارند و همبستگی آنها با نماد قابل بیان است در آغاز تائو ته چینگ آمـده « در این است که این مفهوم قابل بیان نیست و به بیانی دیگر ( کلمات را بکار بردن ) آسان است اما به چه کار آید ؟ تائو گفتنی نیست ... تائو کجاست ؟ در هر کلمه , میان هر کلمه ورای هر کلمه کلمات را به فراموشی بسپار ... اما کلماتی از دلالتی به یاد آوردن همان و ناپیدا شدن تائو همان چیزی را نامیدن همان و از دست شدن تائو همان حتی یک واژه هم میندیش » ( گریک , 1371 : 13 ) به گفته لائوتسه می توان تائو را همان ( ت ) دانست که به فضیلت و هنر و قدرت خوانده میشود ( ت) قدرت جادویی دارد و به معنای سلوک خوب و ( طبیعــــت گـــرایانـــه ) و ( اخلاقی ) است سرمنشا نیروی زندگی بخش تائو همان جریان مستمر نیروهای ین و یانگ است که همه چیز رادر حال تغییر و تکامل قرار می دهد زیرا تائو نیروی حیات است و عقیده بر این است در پشت نیروهای طبیعت همه چیز توسط تائو خلـق می شود و با ان تجزیه می گردد.

 تائو در اندیشه لائو تسه سه معنی دارد و لائوتسه در توضیح اولین معنا می گوید تائو را نمی توان حس کرد زیرا ماورای حس است حتی نمی توان خیال کرد پس کلمات هم قادر به بیان ان نیستند پس راه تائو قابل بیان نیست تائو در دومین معنی خود طریقت عالم است یعنی نیروی پویای طبیعی و اصل نظام دهندگی زندگی است تائو در این معنا بیشتر به منزله یک روح جاری است تائو در سومین معنی خود به طریقتی اشاره دارد که آدم باید طی کند تا با طریقت جهان هماهنگ شود و در این مرحله است که طرح کلی سیستم لائو تســه شـــکل می گیرد زیرا اساس تائو در هماهنگی با زمین انسان آسمان است و آن راه تائو و طبیعت است زیرا طبیعت هر آن چیزی است که در جهان رخ می دهد و با تائو همراه شدن به معنی رهایی مطلق از تصنعی بودن است و اگر انسان از هر چیزی آزاد باشد راه طبیعی خود را طی می کند و در کمال هماهنگی قرار می گیرد زیرا تائو مانع نیست و می گذارد تا همه چیز به شکل نخستین و اصلی خود در جهان رفتار کند بنا به نظر لائو تسه (پیش از آنکه زمین و زمان پدیدار شوند ابهام بود اما تائو به تنهایی بر پاست و لا تغییر همه جا بکار است بی خستگی می توان در هر چیزی که در زیر آسمان کبود است به حسابش اورد نامش را نمی دانم ولی تائو خطابش کنید) تائو در پرده ایی از اسرار ازلی است و سرچشمه عمل و منشا نیروی هستی آن ( ت) در تمام موجودات وجود دارد تائو انسان را به عالم سرمدی می کشاند و برای تاثیر گذاری تائو در عالم هستی باید هدف غایی بر این استوار باشد که همه چیز با تائو متناسب گردد و همانگونه که آسمان و زمین در اثر جریان تائو در تعادل اند انسان هم می تواند با تائو هماهنگ شود وبه سعادت رسد در حقیقت تائو راهی است به سوی تفکر و خود یابی شناخت در نتیجه هنر و اثر خلق شده تجلیگاه همین خود یابی انسان از خویشتن است فلسفه چینی نشانگر پیوستگی جهان است و زندگی انسان با جهان طبیعت در هم بافته شده و هنرمند بخشی از این کل است و برای رسیدن به ان باید خود را از قیود این جهانی رها کرد و هدف هنرمند تائویی از تطبیق با طبیعت برای رسیدن به همین هدف است هدف هنرمند چینی رسیدن به یگانگی است و وحدت هنرمندفقط با غرق شدن در خلاء کلی یا همان تائوبدست می آید که لازمه اش فراموشی است[1] .

مفاهیم گوناگونی از بدو تکوین اندیشه های فلسفی شرق بر تفکر چینی تسلط داشته اند و تمام این مفاهیم از وجوه و اشکال تائویی است که بر هنر چینی تاثیر گذاشته است از مهمترین این مفاهیم اصل بی کنشی یا سکون نفس یین و یانگ تهی , هیچ بزرگ ت , فضیلت است بنا به اندیشه تائویسم هیچ چیز در جهان ثابت نیست و همه چیز در گذران است اما معنای تائو ابدی و جاویدان است مفهومی که تائو به ان ( وو- وی ) گوید به معنای (نیست )است و یا به معنی هیچ کاری نکردن است این (ووی) است بنا به گفته لائوتسه همه چیز می بایست روند طبیعی خود را در آرامش طی کند اما این فقط یک آرامش ساده ذهن نیست زیرا در این مسیر انسان کامل باید ذهن خود بگفته لائوتسه مانند آیینه مرموز بکار بردتمام آرمان لائو تسه در باره زندگی بر بنیاد ( وو- وی )نهاده شده است او نه تنها هنر بی کنشی بلکه نبودن را می آموزد (خود بخودی بودن) اصل و اساس عمل تائو است و برای تائو هماهنگ عمل کردن با طبیعت به معنی خود بخودی عمل کردن و ساز گاری با سرشت بشری است یعنی( فی البداهه عمل کردن) که در فلسفه تائو به آن (بی کنشی) گویند در تا ئو ته چینگ دو اصل و قاعده مثبت و منفی وجود دارد که اصل دستور مثبت آن این است که نفس آدمی باید در درون وجود خود طبیعت تائو را متجلی سازد و رفتار و گفتارش با سکون قوه تائو موزون باشد تا بتواند با تائو هماهنگ شود اما اصل منفی آن این است که در برابر جریان آرام و نرم طبیعت مخالفت و مقاومت نکند و با کردار ناجور مانعی نسازد یعنی بایـــد ( وو- وی ) سکون نفس داشته باشد[2] .ادامه دارد..



[1]   - برای مطالعه در این باره نک : ( وات .الان , ( 1382 ) , « استاد پیر لائوتزو» , سید مهدی . ثریا , جوانه رشد , تهران ).

[2]   - برای مطالعه بیشتر در این باره نک : ( ایزوتسو . توشیهکو, ( 1385 ) , « صوفیسم و تائویسم » , محمد جواد . گوهری , نشر روزنه , تهران ) .