سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مریم وبلاگ

مبانی نظری هنرادیان(تائویسم)-1

قسمت دوم-

تائو برای هستی هیچ گونه قلمرویی گسترده مانند انچه در مورد مذاهب دیگر صدق می کند ندارد زیرااشاره ایی به جهان دیگر نداشته و گستره آن محسوس نیست تائو نه شخصی است و نه از بودن خود آگاه است اگر چه همه چیز هستی را از خود دارد او خود بی صورت و تهی است تائو در مرتبه ظهور خود اصل هر چیزی است و مادر هر چیزی که گسـترش می یابد تائو چنین آغاز می شود : طریقی که به بیان آید طریق ثابت نیست نامی که بر زبان آید نام ثابت نیــست بی نام , آغاز آسمان و زمین است نام دار مادر همه موجودات است این طریق ثابت همان تائوی حقیقی یا واقعیت غایی است حقیقت غایی که وصف ناپذیر است در زبان و فکر نمی گنجد این حقیقت همان مبداء مطلق عالم وجود است که بی نام است و گاهـی ( هیچ ) نامیده می شود وجودی است که مقدم بر هستی است و تــمام مـــوجــودات از ( چیزی ) پدید آمده اند و ان چیز از هیچ ( تائو برابر با خدا در اندیشه اسلامی است و همان حقیقت مطلق ازلی است و چینی ان را ذات ازلی طبیعت می دانند ) [1]تائو الگوی غایی , مبداء نهایی نظم و خاستگاه بنیادین هستی و یک واقعیت متعالی است تائو جمع همه پدیده های متغیر عالم می باشد و همه جا حضور کامل دارد .

همه مراقبه های تائو متوجه همان گوهر جسمی ذهنی روحی انسان ( چئی ) می باشد زیرا یکی از ساده ترین ارکان جهان شناسی سنتی چینی بر اساس باور به مفهوم ( طریقت تائو روح چئی ) استوار شده است این روح چئی ساری در جریانات طبیعت در خود حالتها یا کارکردهایی دارد که پایه تفکر چینی را می سازد یعنی  همان نظـریه دو وجه ( یین یانگ ) این دو کارکرد منبعث از روح چئی بر اساس پنج مرحله بکار رفته و شامل آب آتش چوب خاک فلز می باشد که شامل مراحلی از جریان تحول مستمر همان روح چئی است  محور اعمال دینی تائو بر اساس انجام هر گونه عبادت و مراقبه جهت تقویت وضع روحی و جسمانی تنظیــم می شود و همگی می بایست به تائو برسند تا شخص را جاودان سازد یعنی رسیدن به مرحله شیان همان جاوید یا متعالی در قالب انــسان کامل که نمادهای هدف هنر دینی تائو یسم است بنا به اندیشه تائویی روح چئی درقلب است و بدن انسان جزئی از تائو است و انسان عالم صغیر ی از دنیای روح می باشد روش شناخت عالم در فلسفه تائو یکسان نیست و رشته افکاری که به تائو ختم می شود از طبیعت اغـاز می گردد زیرا این دنیا از طریق حس به تجربه می آید و انسان از طریق حس در جستجوی شناسایی رموز طبیعت است و این آگاهی به مفهوم درک نظم عالم یا نظم جهان است که همه چیز در ان در حال حرکت می باشد و این نظم بصورت یک جوهر جهانی فرض می شود که غیر قابل رویت است و انسان می بایست به نحوی قادر به درک این ذات و جوهر اسرار آمیز باشد تا به فهم کنش بنیادی و سرشت یکتایی ان نایل آید از نظر تائویسم تنها راه رسیدن به ان شهود است شهودی که با بینش صحیح به واقعیت منجر می شود و هنرمند چینی با نمایش طبیعت قصد دارد تا به درجه ایی از همان شهود و اشراق رسیده وبا آهنگ زندگی جهانی هماهنگ شود .

این موضوع قابل درک است که تمام ادیان و تمدنها بردو نکته آشکار تاکید دارند یکی وحدت وجود و دیگری وابستگی به طبیعت , زیرا طبیعت به منزله موجودی زنده است و میان اجزای ان وحدت الهی قرار دارد و تمام اجزای عالم روابط دو جانبه باهم دارند این رابطه ها متقابلی اند و از طریق ان حرکت و تحول بنیـادی آغـــاز می گردد که نیاز هستی است .

هنر تائویی از دیگر هنرهایی است که به اشکال گوناگون به کمک نظام طبیعت به ماورای هستی صعود کرده و به جاودانگی که هدف هنرمند چینی است رسیده است زیرا به نظر انها سه عنصر زمین آسمان انسان وجود دارد که در ارتباط با هم هستند و انسان می بایست برای رسیدن به زندگی معنی دار و متعالی خود از طبیعت الگو گیرد این سه عنصر بنیادین از کنش همان دو قوه متضاد در عالم بوجود می آیند و آسمان و زمین در این بین عناصر اصلی طبیعـــت هستــند « مردم چین به دو قوه متضاد در عالم معتقدند یکی مثبت و قطب فعال بنام یانگ و دیگری منفی و منفعل بنام یین که از کنش هردو آسمان و زمین خلق امد » ( وبکر , 1358 :71و72 ) تائو سرچشمه یانگ و یین در اندیشه چینی است یعنی همان دو روحی که با هماهنگی همه چیز را به تعادل می رساند و امیزش آن دو آدم و جهان را خلق می کند انسان کامل یاعارف تائویی کسی است که در کل غرق است و با شهود به وحدتی می رسد که در پس پدیدارهای محسوس جهان قرار دارد و حکمت تائو بر این اصل استوار است که اگر موجودات در طریق طبیعی خود حرکت کنند به کمال می رسند زیرا تائو یعنی راه راست ازلی که به آسانی در حال حرکت است و انسان برای رسیدن به مقام وحدت باید در مسیر آن حرکت کند و حتی رمز کل هنر تائویی به شکل قرص سوراخ داری در مرکز نمایش داده می شود که نمودار آسمان یا کیهان است و فضای خالی در مرکز آن رمز ذات یگانه خداست و دو طرف آن که مکمل هم هستند همان یانگ و یین است و به منزله سه مرتبه هستـــی ( آسمان زمین انسان ) می باشند که در آن نماد انسان کامل شخص شاه است و حلقه رابط آسمان و زمین و انسان واسطه آسمان و زمین پنداشته میشود و شاه محملی است که اصل فاعلی یانگ و اصل انفعال یین در آن به وحـدت می رسد اصل تفکر تائویی همه واقعیات جهانی را در انحصار دو انرژی مکمل هم یین یانگ می داند زیرا تمام امورات زندگی از کنش آن دو بدست می آید و تناوب دو اصل فاعلی و انفعالی در جهان در هر شکل و در هر ترکیب هنری چینی آشکار است و این مسئله با شش کلام ( شی هو[2] ) نقاش قرن 5 م تطبیق دارد یعنی روح چئی باید با آهنگ حیات کیهان یکی شود زیرا در طبیعت روح یا نیرویی وجود دارد که به تمام اشیا زندگی می دهد و نقاش باید این روح رادر نقاشی اجرا کند نظریه پردازان و عارفان ذن معتقدند این روح یا چئی نیرویی است که در ذات نقاشی است همان روحی که باعث کنش دو قطب فعال و منفعل می شود چئی در تمام موجودات زنده و غیره وجود دارد و نوعی سیالیت و لحظه ایی بودن طبیعت را القاء می کند و هنرمند چینی در صدد است تا این روح را که در جهان ناخود آگاه جریان دارد در کار خود ساری کند .ادامه دارد...



[1]   -برای مطالعه بیشتر نک : ( شنکایی . مرضیه , ( 1381 ) , « بررسی تطبیقی اسمای الهی » , نشر سروش , تهران ) .

[2]   - در رساله معتبر و کهن به قلم شی هو شش اصل نقاشی شامل : بازتاب همه لانه جان هستی بخش – اسلوب ساختاری در بکار گیری قلم مو- وفاداری در تصویر صورتهای شی – همسانی نوعی در کاربرد رنگ – طرح ریزی صحیح در جایگذاری عناصر – انتقال تجربه گذشتگان در نسخه برداری است اصل اول جان مایه نقاشی چینی است و درجات متفاوت جضور یا عدم حضور آن باعث تفکیک آثار متوسط و ناموفق از هم می شود همه لانه ( جان هستی بخش ) همان بازتاب معنوی است که بر اساس کلمه ( فقط بنگر ) می توان آثار هنری سراسر تاریخ را نگریست و آثار برجسته از این آزمون زمانی پیروز بیرون می آیند که اصل اول ( شی هو ) درباره ان صادق باشد در چین هر ضربه قلم با ارزش است نه فقط به عنوان بیانی سودایی از احساس بلکه آفریدن نوعی یکدستی و ساختار را توسط قلم مو بوجود می اورد قلم مو جلوه ایی توانمندی است و مفهوم سوم مفهوم ضمنی است که اشیای نقاشی شده با ید تشخص پذیر باشد این تا پیش از هنر انتزاعی اصل جهانی بود و معنای چهارم این است هنرمند بنا به اقتضای نقاشی اش تا حدودی آزادی عمل دارد و اصل پنجم معادل ترکیب بندی است و نقوش واشیا باید در فضای آزاد بر اساس منطق درونی خود از پی هم بیایند نقاشی چینی در بیتشر موارد تجربه ایی بی پایان در زمان است و اصل ششم جان مایه یکسره چینی است ( هارت , 1382 :527 ).